نبودنت...
🌹مرد اگر بودم،
نبودنت را غروبهایِ زمستان
در قهوهخانههایِ دوری
نفس میکردم
نبودنت
دود میشد ...
و مینشست رویِ بخارِ شیشههایِ قهوهخانه
بعد تکیه میدادم به صندلی
چشمهایم را میبستم
و انگشتانم را
دورِ استکانِ کمر باریکِ چایِ داغ حلقه میکردم
تا بیشتر
از یادم بروی !
نامرد اگر بودم
نبودنت را
تا حالا باید
فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما
نامرد هم نیستم
زنم
و نبودنت
پیرهنم شده است !😔🌹🌹
+ نوشته شده در یکشنبه نهم اسفند ۱۳۹۴ ساعت توسط mozhi
|